جدول جو
جدول جو

معنی اشکال بودن - جستجوی لغت در جدول جو

اشکال بودن
كونه مخطئاً
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به عربی
اشکال بودن
Gushiness
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اشکال بودن
sentimentalité
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اشکال بودن
сентиментальність
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اشکال بودن
סנטימנטליות
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به عبری
اشکال بودن
Sentimentalität
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به آلمانی
اشکال بودن
جذباتی ہونا
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به اردو
اشکال بودن
অনুভূতিপূর্ণ
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به بنگالی
اشکال بودن
hisia za kihisia
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اشکال بودن
aşırı duygusal olmak
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اشکال بودن
감상적
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به کره ای
اشکال بودن
感傷的
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اشکال بودن
भावुकता
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به هندی
اشکال بودن
sentymentalność
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به لهستانی
اشکال بودن
sentimentalitas
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اشکال بودن
сентиментальность
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به روسی
اشکال بودن
sentimenteel
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به هلندی
اشکال بودن
sentimentalismo
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اشکال بودن
sentimentalismo
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اشکال بودن
sentimentalismo
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اشکال بودن
过于感性
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به چینی
اشکال بودن
ความรู้สึกดีเกินไป
تصویری از اشکال بودن
تصویر اشکال بودن
دیکشنری فارسی به تایلندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ لَ)
ایراد گرفتن. تردید و شک کردن در مطلبی یا کاری
لغت نامه دهخدا